skip to main |
skip to sidebar
روزهاي كودكي
آفتاب آن روز ها چون يك بلور
راهي دل مي شد و پر مي كشيد
گاهگاهي از دو چشم اشتياق
در ميان خانه مان سر مي كشيد
روزهامان غرق بازي هاي سبز
شب پر از فرداي زيباي نشاط
خواب مي ديديم صحبت مي كنيم
باپرستوها در آن سوي حياط
بچه هاي كوچه مان آن روزها
غرق آواز صداقت مي شدند
در خم پس كوچه هاي دوستي
چون نبات ترد قسمت مي شدند
زنده ي هميشگي
دوباره عطر بودنت بهار را مرور كرد
و عشق تو ز كوچه هاي قلبمان عبور كرد
تو آمدي و اين جهان به نام آسماني ات
تمام كوچه باغ را پر از گل حضور كرد
زمين پراز شكوفه شد زگام هاي آبي ات
دل مرا پر از هميشه هاي شعر و نور كرد
تو زنده ي هميشه اي ، پر از حسيني و خدا
چگونه ميشود تورا ز ذهن و سينه دور كرد؟!
قسم به كربلاي خون كه معني شهادت است
حماسه ي صبوري تو درد را صبور كرد!
صداي خسته ي نجيب اي هميشه ي غريب
دوباره شكل بودن بهار را مرور كرد